نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شهید محمد رضا رجبی
خاطرات/شهید
تو با بی سیم حرف می زدی و کمک می خواستی . نیروهای کمکی از راه رسیدند. از دیدن نیروهای تازه نفس گل از گلت باز شده بود . منافقین از زمین و آسمان حمله می کردند اما تو می خندیدی و شعر می خواندی و به همه دستور می دادی
کد خبر: ۴۱۲۳۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۷